اینکه ادعا کنیم، پیامبران در تمام برنامه خود موفق بودند و به همه مقاصد و اهداف خود دست یافته اند ادعای گزافی است. به ویژه که آنان را اندیشه ای عالی و همتی بلند بود و می خواستند مردم راه حق را بیابند و به کمال مقدّر خود برسند.
اما چنان هم نبود که آنان در کار خود کاملا ناموفق باشند و برنامه شان با شکست مواجه شده باشد. هر پیامبری در حیطه توان و امکان خود به تبلیغ پرداخته و به تربیت پیروانی همت گمارده است که پای بند به تعالیم و مقررات آنها شده اند.
عدّه پیامبران نسبتاً موفق اندک نبود، به ویژه پیامبران اولوالعزم چون حضرت ابراهیم (ع) موسی(ع) عیسی (ع) محمد (صلی الله علیه و آله) و ... که شعاع دعوتشان وسیع و در عصر و دوره خودشان جهانی بودند و تازه همانها که پیروان کمتری داشتند، در دل نسل و جامعه خود نفوذ کرده و خط و اندیشه خود را با گوشها و ذهنها آشنا نمودند.
در واقع اگر چه عده ای از مخالفان، ایمان نیاورده و حتی در سر راهشان موانع و سدهایی قرار دادند، ولی همان ها نیز اصل تعالیم و دعوت انبیاء را قبول داشتند و کمتر در صدد بحث و احتجاج برای ردّ مطالب و نظرات آنان برآمدند و این خود یک موفقیت و پیروزی برای انبیاء به حساب می آید.
علل موفقیت آنان:
اینکه چه شد پیامبران در دل مردم جا می گرفته و سخنان و تعالیم شان در جای آنان نشسته است، سوالی است که پاسخهای متعددی دارد:
1- تبیین فطرت: مذهب در واقع چیزی نیست جز تبیین فطرت. به عبارت دیگر پیامبران با مردم از زبان فطرت سخن می گفتند و فطرت امری عام و همه شمول است. بر این اساس سخنان پیامبران از تأیید درونی مردم برخوردار بوده و مورد قبول فطرتشان قرار می گرفته است. آنها دعوت به حق و عدل و قسط داشتند، دعوت به رحمت و عطوفت و محبت و صلح و تقوا و پاکی کرده اند. هیچ فطرت سلیمی با این امور مخالف نیست حتی افراد ظالم و ستمکار نیز دوست دارند، با آنها به حق و عدالت رفتار شود حتی افراد خشن و سنگدل هم دوست دارند که دنیایشان دنیای مهر و صفا و محبت گردد.
2- بعد الگویی: پیامبران الگوی عملی را به مردم ارائه می دادند. هر گونه تعلیماتی را که به مردم عرضه کردند، خود مورد رعایت و عمل قرار می دادند. آنها به مردم می گفتند که در کارها خدا را در نظر داشته باشند، به دنبال گناه و انحراف نروند امین مردم باشند و اهل نظم و انضباط باشند و .... خود در این امور پیشتاز و پیشگام بودند.
آنان مردم را به کار و تلاش دعوت می کردند در حالیکه خود الگوی کار وکوشش بودند، مردم را به عبارت می خواندند و خود در عبادت نمونه و سمبل بودند، مردم را به مبارزه علیه ظلم و جور نفاق دعوت می کردند و در این رابطه خود در میدان مبارزه حضور داشتند.
این بعد و این جنبه الگوئی خود سبب جلب و جذب مردم بود. زمینه ساز باورها و تقویت ایمان آنها به حساب می آمد و طبیعی است چنین شرایطی در مردم کارسازتر است تا آنکه آدمی چیزی را بگوید و بدان عامل نباشد و یا مثلا مردم را به جنگ و جهاد فراخواند و خود از میدان بگریزد.
3- همنشینی با عامه: پیامبران افرادی مردمی بودند، با عامه مردم از سیاه و سفید، غنی و فقیر نشست و برخاست داشتند و از مردم احوال می پرسیدند و به درد و دل آنها گوش می دادند و سعی در حل مشکل و چاره درد آنان داشتند.
پیامبران با همه رتبت و درجه ای که داشتند از مردم عامی و عادی فاصله نمی گرفتند، همه سطح و هم طراز با آنان بودند و در مجالس و محافل برای خود مکانی ویژه و شاخص و برتر معین نمی کردند و این خود سبب انس بیشتر و جلب و جذب مردم بود.
4- طرفدارای از حق و عدل: پیامبران طرفدار حق و عدالت بودند و با ظلم و ستم مبارزه و ناسازگاری داشتند. ارزش عدل و قسط را با تمام وجود درک می کردند و می دانستند که این دو چه تأثیر ارزنده ای بر شخصیت اجتماعی انسان دارد.
به همین خاطر مردم محروم و ستمدیده طبقه رنج کشیده و مستضعف با آنان هم صدا شده و به قیام علیه اشرار، ستمکاران و استثمارگران پرداختند. مبارزه پیامبران با ستم پیشگان جدی و حرکتی تا پای جان بود و مردم نیز در بسیاری از موارد با آنان همگام شده و در پای حق و عدالت جان دادند. هیچ پیامبری را نمی شناسم که با ستمکاران همدست و هم پیمان شده باشد و هیچ رسولی را سراغ نداریم که دست در دست سرمایه داران و مرفهان، علیه طبقه ضعیف، حرکتی انجام داده باشد و بدین سان، دین هرگز در خدمت اغنیاء نبوده و مذهب برای آنان پدید نیامده بود و دعوی مارکسیسم که دین را در خدمت اغنیاء معرفی می کند، کمال بی انصافی است.
5- صدق در دعوت: انبیاء در دعوت خود صادق بودند. هرگز از راه دروغ و فریب با مردم وارد نشدند و هرگز برای نفع آنی و جمع کردن هوادار، با مردم از در حیله وارد نشدند. با مردم راست و امین بودند و خود را حامل امانت الهی می دانستند.
صداقت آنان به حدی بود که در هیچ یک از سیاستمداران گذشته و حال شبیه آن را سراغ نداریم. در تاریخ اسلام رسول گرامی را می بینیم که در سه سال اول در منتهای فشار و تنهایی بود و در همان زمان به او پیشنهاد شد که قول دهد خلافت پس از خود را به قبیله ای معروف واگذارد تا آنان به او ایمان آورند، ولی پیامبر نپذیرفت و فرمود این امر مربوط به خداست نه من. در حالی که سیاستمداران روز سعی دارند فعلا آن را پذیرفته و بنیان خود را قوی می کنند و آنگاه زیر حرف خود بزنند.
به طور کلی در رمز موفقیت انبیا نکات اساسی وجود دارد که عبارتند از: خوب فهمیدن کلام خدا، ایمان آوردن به تعالیم آن و درست عمل کردن. دینداری شان واقعی است نه اسمی و نه پوشالی و باور آنها باوری قطعی بود.
اخذ:تبیان